گناه چهره معصومت چیست؟

ساخت وبلاگ

 

معیشت خواهرم در سبد ترحم همشهریم

گناه چهره معصومت چیست؟

دود رویاهای کودکی در آواز دهل پدر!

 

احمد اسدی؛ گناه چهره معصومت چیست که باید در کنار انسانی که می گویند بیمار خطابش کنید، بایستی تا خرج درمانش دراید؟ گناه دل کوچک و پاک تو چیست که به جای بازی با دوستانت باید در بازار زنجان دست در دست انسانی که صلاحیت نگهداریت را ندارد قدم بزنی؟ گناه دستان کوچکت که از فرط کار سیاه و کبود است چیست که باید برای ترحم افراد مترحم دراز شود؟ نمی دانم این گناهان را بر گردن چه کسی بندازم. نمی دانم این عدالت را به چه کسی خطاب دهم. نمی دانم چرا باید به جای بودن در کلاس درس باید در مقابل افرادی که توجهی به معصومیتت ندارند باید خجل و شرمندگی پدرت را بر دوش بکشی! شانه های کوچکت توان این سنگینی را دارد؟ چگونه در مقابل تحقیر افراد نقاب به صورت دوام میاوری و دم نمیزنی؟ می دانم دلت پر از فریادها و غرش های کر کننده است. چرا فریاد نمی زنی؟ وقتی می بینم باید در کنار پدری باشی که دهل می زند و می خواند تا عابران و مغازه داران شهرم زنجان، شاید ترحمی کنند به چشمان معصومت سخت دلم آزرده می شود. وقتی می بینم چهره پدرت قرابتی با چهره همشهریانم ندارد حدس می زنم شاید از هموطنانی جنوبی باشی، شاید. هر که هستی چهره معصومت در ذهنم مانده و ترحم دیگران را به چشمان زیبایت توان تحمل ندارم. ای کاش همان هایی که عادت به زدن نقاب در روز دارند نیز کمی معصومیت چهره ات را درک می کردند. ای کاش دستان سیاه و کبود شده‌ات را کسی توان درک داشت. خواهرم، خواهر کوچکی که نسبت خونی با من نداری اما خواهر دینی من هستی، این را بدان افرادی هستند که دلشان سوخته غم های کودکیت است. هر چند اگر مسئولان در خواب باشند و ظلمی که بر تو روا می شود را نبینند اما به تو قول می دهم روز سیاهی به سر خواهد آمد! روز ترحم و آشفتگی روح و روانت، روز خستگی دستان کوچکت که دیگر توانی برای گرفتن ترحم دیگران را ندارد. در شهرم زنجان امروز معیشت درد بزرگی شده و شاید برخی از مسئولان چون این درد را نچشیده اند درکی از بی خوابی تو نداشته باشند. شاید آن ها دنبال چیدمان اعداد و ارقامی هستند که منطبق با مطق ریاضیات باشد تا حاصلش عددی برای ارائه به متولیان بالادستی است. اما تو بدان فردای روز سیاه، سپیده دمی روشن است. بدان برادران و خواهرانت در این سرزمین می بینند و دم نیز خواهند زد. مانده ام آیا کسی تو را انقدر که من در این مدت دیده ام، همراه پدرت در کوچه ها و بازار زنجان ندیده است؟ کسی ندیده که هر روز از سپیده دم باید همراه پدری باشی که با لفط احترام آمیز در جامعه آن را بیمار خطاب می کنند اما جامعه سنتی به آن می گوید معتاد! خواهرم می دانم که همنوع تو در همین شهر صبح با آرامش و نوازش بیدار می شود و با دلگرمی و شکمی پر بر سر کلاس درس می رود اما تو مجبوری با پدر باشی برا یک لقمه نان و شاید تامین دودی برایش! حتما در دل کوچکت می گویی تا بقیه چه فرقی داری. خواهرم تو فرقی نداری، فرق را ما داریم که بی‌مسئولیت و بی‌احساسیم. مشکل از ماست که می‌بینیمت اما به جای اقدامی عاجل ترحمی سنگین را روایت می‌کنیم! در این چند ماه که در شهرم زنجان شاهد بودم مسئولان متکدیان را جمع کردند نمی دانم چرا پدری که نه  می توانی دلت را از دلش جدا کنی و نه می توانی از دستش رها شوی هنوز در خیابان های زنجان دهل می زند و میخواند! او می خواند و تو می روی تا ترحم دیگران را جمع کنی اما کسی نیست بگوید گناه این کودک چیست؟ امروز افتخارمان شده اینکه متدکدیان سطح شهر زنجانی نیستند و اغلب از شهرهای دیگر می آیند. کسی نیست این افتخار را از این منظر ببیند که افتخار نجات دستان کوچک کودکی است که امروز شرایط دشواری دارد و فردایش را فقط خدا می داند چه خواهد شد! فردایی که شاید پر از عقده های دوران کودکی باشد. فردایی که شاید برای همین ترحم کنندگان دردی عظیم شود. فردایی پر ابهام با بیماری لاعلاج! اما آیا کسی هست از این فردا درک درستی داشته باشد؟ کسی هست خواهر کوچکش را از ترس هر روزه اش برهاند؟ کسی هست مسئولیتش را انجام دهد؟ چطور می شود دید اما دم نزد؟ خاطرم هست نهادی به نام بهزیستی در کشور وجود دارد که وقتی ببیند بهره کشی مالی از کودکی می شود او را از پدر و یا مادرش می گیرند تا آینده ای مبهم نداشته باشد! نمی دانم مسئولان آن در زنجان تو رو دیده اند یا نه اما این را بدان تنها نیستی و هر چقدر از دیدگان دور باشی روزی دیده خواهی شد. خواهرم می دانم این همه سخن من گوشه ای از دردهای دل کوچکت نیست اما بدان برادرت هر روز برای رهایی تو خواب ندارد! از فردا انتظار رهایی تو رو خواهم کشید.....


همدلی زنجان...
ما را در سایت همدلی زنجان دنبال می کنید

برچسب : گناه,چهره,معصومت,چیست؟, نویسنده : zngn بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 3:11